★★★این جا همه چی درهمه★★★ جک_داستان_جملات زیبا_طنز_... نويسندگان یه جایی ایستادیم و راننده که داییم بود واسه یه کاری که یادم نیست پیاده شد...یه دفعه یه الاغ خیلی ملوس و با نمک اومد نزدیک ماشین...یکی از دخترا با کلی ناز عشوه گفت سلام خانوووم خره،تو چقد نازی و کلی داشت با خره دل میداد و قلوه میگرفت..داشتم با خودم گفتم این از کجا میدونه خره مادست که داییم در ماشین رو باز کرد تا سوار شه و چشمتون روز بد نبینه...باور کنین سر معامله خره چسبیده بود به زمین..فکر کنم معاشقه بد جوری کار دستش داده بود...بعد از دیدن این صحنه صندلیه عقب غرق در سکوت شد و من و پسر خالم که کنارم بود داشتیم منفجر میشدیم ولی به هر بدبختی بود خودمون رو کنترل کردیم نظرات شما عزیزان: |
|||
![]() |